۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

حواشی حزب توده و کمونیست در ایران / نورالدین کیانوری و مریم

بحث کمونیست و سوسیالیست بحث عجیبیست . میدانیم که در ایران خودمان کمونیسم بیشترین خیانت را به ایران و ایرانی انجام داد . اما تاسف از اینکه هنوز هم برخی پس از گذشت 33 سال از استقرار خمینی و سرکوبی احزاب توده و کمونیست / چریک های فدایی و همچنین قریب به 20 سال گذشت از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی و شوروی اما هنوز بر ایده خود جان میدهند و هنوز هم پهلوی ستیزی را سرلوحه کار خود قرار میدهند چرا که تنها راه عدم موفقیت خود را پهلوی ها میدانستند اما هرگز با خودش نیشندیشیدند که کدام حکومت دموکراتی در جهان به آنها اجازه خواهد داد با گرفتن سلاح در دست خود و حمله به پاسگاه ها و طرح گرونگیری اعضای خاندان سلطنتی / ایجاد شبکه های جاسوسی در ارتش و طرح ترور شخص اول مملکت به راحتی در کشور حضور داشته باشند و افکار خود را تبلیغ کنند ؟ و صد البته هدف آنها آزادی ایرانی نبود چرا که آنها با افکار تزریق شد دانشگاه های مسکو و شوروی به کشور خود بازگشتند و هدفی جز هدف روس ها مبنی بر نفوذ کمونیست تا خلیج پارس و تبدیل ایران به ایرانستان چیز دیگر نبود وگرنه هیچ کسی آزادی را با گروگانگیری و ترور شخص اول مملکت طلب نمیکند .

 نورالدین کیانوری از بالا رتبه های حزب توده در ایران

مریم فرمانفرمائیان همسر نورالدین کیانوری و دختر فرمانفرمائیان بزرگ و دختر دایی دکتر محمد مصدق


در این مطلب قصد بر این دارم که به تکه ای نوشته ای از کتاب خاطرات شاهزاده قجری و یکی از چهره های عصر پهلوی منوچهر فرمانفرمائیان در کتاب " خون و نفت " بپردازیم که وی به نقل از خودش در کتاب خود از همکاری خواهرش مریم و همسرش نورالدین کیانوری از اعضای درجه اول حزب توده در ایران میپردازد و خیانتی که آنها به وطن داشتند .


به نقل از منوچهر فرمانفرمائیان در کتاب " خون و نفت " صفحه 172 – 173 :

در حالی که پیش از آن سکوت و سکون بر فضای سیاسی کشور حاکم بود یکباره همهمه و هیجان فعالیت صحنه را پر کرد . 52 کمونیستی که رضا شاه در سال 1316 به زندان انداخته بود با کمک روس ها هسته ی اولیه یک جنبش دست چپی فعال را تشکیل دادند که با سرعت بی سابقه ای شکل گرفت و قوام یافت .  انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی به مرکز داغ و پرشوری برای گردهمایی اجتماعی و سخنرانی های ضد امپریالیستی تبدیل شد . کمونیسم در میان نخبگان روشنفکر رایج گشت که در میان آنها هیچ کس به اندازه خواهر بزرگترم مریم ( مریم خواهر منوچهر فرمانفرمائیان و دختر دایی دکتر محمد مصدق ) اشتیاق نشان نداد .
دوستان مریم همه عضو حزب توده حزب کمونیست در ایران بودند گروهی سرسخت و بی ریا که به طور جدی به نظرات سیاسی خود باور داشتند . روحیه گذشت و فداکاری آنها در میان مردم زبانزد و مورد ستایش بود . مخالفت من با آنها نه از این جهت بود که کمونیست بودند بلکه به خاطر این بود که آن طور بدون منطق طرفدار روسیه بودند . هر قدمی که روس ها بر می داشتند آنها تصدیق می کردند حتی اگر به زیان ایران بود . وقتی اتحاد شوروی بر جنبشهای خود مختار کردها و آذربایجانی ها صحه گذاشت مطمئن بودم که مریم از عقیده ی خود دست خواهد کشید و متوجه ماهیت این جریان خواهد شد : نخستین گام از جانب همسایه شمالی ما به منظور تلاشی دوباره برای تجزیه ایران . اما در نهایت تعجب دیدم خواهرم همراه دوستانش توی خیابانها با پرچم سرخ ( نشان ارتش سرخ شوروی ) رژه می روند .
فعالیت های مریم از جمله تاسیس بخش زنان حزب مرا نگران کرده بود که دوباره از طرف دولت دچار زحمت شویم . نگرانی من وقتی شدید تر شد که یکی از دوستانش که معماری لاغر و بلند قامت بود و مریم از او خواسته بود نقشه ساختمان خانه اش را در شمیران طراحی کند همسر دائمی او شد .
نورالدین کیانوری از خانواده ای روحانی با سابقه تفکر تعصب آمیز مذهبی بود . خواهرش با یکی از سران حزب ازدواج کرده بود و کیا که او را اینطور می نامیدند یکی از تندروها بود . وقتی او و مریم به مسکو رفتند و در آنجا ازدواج کردند ما از تاثیر آن بر نام خانواده بر آشفته شدیم و عمیقا نگران سرنوشت مریم بودیم .
اصلا نمی توانستیم تصور کنیم که کیا با آن خنده های سرفه مانند و لباسهای نامرتبش روزی رهبر حزب توده بشود . یا او و مریم 25 سال در آلمان شرقی به حالت تبعید زندگی یکنواخت و کسل کننده ای را پشت سر بگذارند ... . ( ادامه متن را در منبع مذکور مطالعه فرمایید ) .

" پایان "


با توجه به این نوشته خواهیم فهمید که آنها چقدر وابسته به شوروی شده بودند به طوری که در هنگام اشغال آذربایجان و اعلام جمهوری با خیانت پیشه وری مریم که از اعضای فعال بود نه تنها از حزبی که نان خور تجزیه کننده کشورش است روی برنمیگرداند بلکه برای حمایت از آن با پرچم سرخ شوروی رژه میرود ! و آیا این چیزی جز خیانت نام دارد ؟  .
یادمان نرود که انقلاب 57 به دستان همین دستمالی های استعمار به سرانجام رسید . کمونیست هایی که نوکر شوروی بودند و امثال آن گروه تروریستی مجاهدین خلق که رهبران بی خرد آن هزاران جوان بی گناه را چه قبل و بعد از انقلاب به خیابانها کشاندند و به کشتن دادند و و و . و در اینجا میبایست نتیجه گرفت که آیا حزب توده با آن وابستگی به بیگانه آنقدر صلاحیت داشت که بتواند همراه دکتر مصدق باشد یا در سال 1357 برای سرنوشت کشور تصمیم گیرنده باشد ؟ مسلما جواب امروز همگان ما خیر است اما ای کاش کمی زودتر بیدار میشدیم .

***
پ . ن 1
محمدرضا شاه در مصاحبه خود با روزنامه های داخلی در 26 مرداد 1357 اعتراف کرد  که در روز 28 مرداد 1332 یک تیم عظیم جاسوسی از حزب توده در ارتش را شناسایی کردیم که بعدها فهمیدیم این ها قرار بود علاوه بر غلبه بر شخص شاه و سلطنت و همراهی با مصدق دو هفته بعد خود دولت مصدق را سرنگون کنند .

پ . ن 2
رضا شاه با ذکاوتی که داشت میدانست حزب توده مساوی است با تجزیه ایران و در دوران او کمونیست ها و حزب توده جرات کوچکترین حرکتی علیه امنیت ملی کشور نداشتند و گروه بزرگی از این حزب به زندانها افتادند که  معروف بودند به 53 کمونیست در زندان های رضا شاه که چهره برجسته آنها دکتر تقی ارانی بود که در سال 1316 به زندان افتادند اما بعد از تبعید رضا شاه با کمک روس ها آزاد و دوباره به فعالیت های ضد وطنی خود ادامه دادند و در سال 1327 اقدام به ترور محمدرضا شاه در دانشگاه تهران کردند که ترور ناکام ماند .

پ . ن 3
مصدقی ها و اعضای جبهه ملی که وقتی صحبت از این میکنند که در 28 مرداد 1332 محمدرضا شاه به آخوندها و روحانیون دست دوستی داد خوب است که بگویند تنها دلیلی که سبب روی برگردانی روحانیون از مصدق شد که تا 30 تیر سال پیش از مصدق به شدت حمایت میکردند نفوذ بسیار شدید حزب توده به دولت و ارتش مصدق بود و همین دلیل سبب شد روحانیت چشم از مصدق بپوشاند و به حمایت از سلطنت بپردازد چرا که تنها راه نجات ایران از دست کمونیسم و کمونیست بازگشت شاه بود . و اگر شاه بازنمی گشت شاید رادیو ایران هیچ وقت از دست حزب توده بیرون نمی آمد .

پ . ن 4
به گفته کوروش رادمنش عزیز تحلیل گر سیاسی که باید اندیشید آیا کارگران سوسیالیست و کمونیست شوروی و چین و امثال او به اندازه کارگران ایرانی حقوق و مزایا داشتند ؟ و آیا کارگران کشورهای کمونیست که دم از عدالت و طبقه کارگری میزدند هم مثل کارگران ایرانی در سود کارخانجان شریک بودند ؟  . مسلما وضعیت کارگران رژیم محمدرضا شاه مثلا امپریالیسم مخصوصا بعد از انقلاب سفید  بسیار مطلوب تر از کارگران کشورهای کمونیست بوده است ومیبنیم که حتی تلاش حزب توده برای عدالت در قشر کارگری بیهوده بوده است .

پ . ن ۵
منوچهر فرمانفرمائیان و خواهر او مریم از بزرگان ایل قاجار و پدر آنها فرمانفرمائیان بزرگ دایی دکتر محمد مصدق بود . و منوچهر فرمانفرمائیان پسر دایی دکتر مصدق او نیز یک کارشناس زبده نفتی بود و تا سال ۱۳۵۷ در نقش کارشناس نفتی و سفیر ایران در ونزوئلا فعالیت داشت و بعد از انقلاب به ونزوئلا مهاجرت کرد و دیگر به ایران بازنگشت .

پ . ن ۶ آخر
قابل توجه است که نورالدین کیانوری رئیس حزب توده ایران بعد از انقلاب 57 دستگیر و پس از شکنجه های شدید توسط جمهوری اسلامی اعتراف کرد که حزب توده از بدو تاسیس در جهت جاسوسی و خرابکاری تلاش و فعالیت میکرده است . نورالدین کیانوری تا آخر عمر تحت نظر ماموران وزارت اطلاعات در خانه خود حبس شد و در 14 مرداد 1378 درگذشت .
 همسرش مریم نیز سرنوشت یکسانی با کیا داشت و بعد از انقلاب 57 زندگی او تا آخر عمر با شکنجه و حبس خانگی همراه بود و در 22 اسفند 1386 درگذشت .

یک گله دارم ! پرچم الله یا شیر و خورشید . المپیک ملندن




ضمن عرض تبریک به دو هم وطن عزیز بهداد سلیمی و سجاد انوشیروانی که مقام های اول و دوم ( مدال طلا و نقره ) را به نمایندگی از اسم و رسم و جان ایرانی کسب کردند گله ای دارم از وضعیت کلا المپیک امسال .

اولا ماشاالله از بس ایرانی مقیم اروپا هستند که بیش از 7 میلیون نفر ما مهاجر داریم که اکثرا در اروپا هستند ماشاالله صندلی های تماشاچیان را خالی نمیگذاریم و هر میدانی که ورزشکار ایرانی رقابت دارد دور تا دور میدان ایرانی نشسته اما با یک اشکال نه چندان کوچک که دست همگان پرچم الله به نشانه جمهوری اسلامی دیده میشود . مسلما نام ایران بر همه چیز بالا تر و جاودانه تر است اما وقتی میتوانیم از این فرصت به نفع احسن برای احقاق خواسته ها و اعتراض خود استفاده کنیم چرا که نه ؟ با اینکه عده ای از این تماشاچیان را سفیران حزب الهی جمهوری اسلامی در لندن و دم و دستگاه و آقازاه های جمهوری اسلامی که آنجا تحصیل میکنند را تشکیل میدهد اما مسلما آن خانم هایی که در صف هواداران ایران بدون حجاب حضور دارند افرادی به جز این عده هستند و مسلما دل خوشی از جمهوری اسلامی نداشتند که مهاجرت کردند پس چرا بجای پرچ نشان جمهوری اسلامی که نشانی از تروریسم بین المللی است پرچم شیر و خورشید که ریشه در اجداد ما دارد را به دست نمیگیرید ؟

آیا واقعا برای اینکه در تلویزیون ایران برای اقوامتان دیده شوید ارزش دارد که پرچم الله را جلوی خود بگیرید تا صدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی با افتخار شما را نشان دهد که بله حتی خانم های بی حجاب هم پرچم جمهوری اسلامی را بر تن و دست خود دارند؟ !!


پ . ن 1
ورزشکاران عزیز خدا قوت اما واقعا اذیت میشم وقتی میبینم که ورزشکاری مثل رشته کشتی یا وزنه برداری که جان میکند تا حریفی را به در کند با کسب مدال طلا فقط 200 سکه میگیرد ! با اینکه طی دوره های قبل ثابت شده که حتی این 200 سکه هم قسطی پرداخت میکنند به ورزشکار بیچاره اما اگر هم نقد بپردازند آیا با این تورم این ورزشکار با پول این سکه ها که چیزی نزدیک به 150 میلیون تومان است میتواند یک آپارتمان 70 متری در خیابان مثلا ستارخان تهران خریداری کند ؟!! و آیا انصاف است که ورزشکاری که زندگی خود را وقف افتخار آفرینی برای وطنش میکند یک خانه از خود نداشته باشد ؟!!

پ . ن 2
از وزنه برداری خیلی خوشم میاد

پ . ن  3
آقای خامنه ای که قد خیار چنبل شعور و فهم نداری اما قد یک مملکت مال و ثروت داری بیا یکم سر کیسه رو شل کن بذار این بچه که امروز طلا گرفت یه خونه خوب واسه خودش بگیره که فکر و ذکرش مشغول نباشه ( بدلیل عدم پرداخت حقوق برخی از ورزشکاران عده ای از ورزشکاران کشتی قصد داشتند از این ورزش خداحافظی کنند که با اصرار آقای بنا سر مربی کشتی تیم ملی ایران از این کار منصرف شدند و بار دیگر مدالی افتخار آفرین برای کشورشان اخذ کردند ) .

۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

در وصف انور سادات بزرگمرد تاریخ مصر و انسانی که تکرار نخواهد شد

در صفحات تاریخ گروهی از حاکمان به نیکی یاد میشوند که یادکردن از آنها در گرو دو اصل خدمت و انسانیت است که شمول آنها در تاریخ پر فراز و نشیب ایران بسیار است و از این رو میتوان به پادشاهان هخامنشی اشاره کرد یا همچنین نادرشاه و کریم خان زند و رضا شاه که همگی دین خود را به بشریت ادا کردند . اما امروز بحث بر سر یکی از حاکمان دوست و برادر ما ایرانیان است کسی که شاید امروز به دلیل کم رنگ کردن شخصیت او از سوی اسلامیست های حکام بر ایران همگان او را نشناسند اما بدون تردید بسیاری با آن آشنا هستیم و نه تنها در کشور خود مصر بلکه در ایران و جهان نیز به نیکی از او یاد میشود و او کسی نیست جز پرزیدنت " محمد انور سادات " بزرگمرد تاریخ مصر و مسلمانی راستین .
قبل از باز کردن بحث و شروع به گفتمان نگاهی داریم به مختصر تاریخچه معاصر روابط ایران و مصر . همانطور که معلوم است ایران و مصر در بسیاری از موارد خصوصیات یکسانی دارند من جمله اینکه هر دو ملل از تاریخچه کهن و با عمر پادشاهی بیش از 2500 سال که هر دو از نخستین ساکنین جهان هستی محسوب میشوند اگر چه هر دو از تو نژاد متفاوت اما همتای هم راه ترقی را طی نمودند و هر دو توسط قوم اعراب مورد حمله قرار گرفتند و هم ایران و هم مصر مسلمان شدند با این تفاوت که در قرن 14 ایران با پادشاهی شاهان صفویه از دودمان ترکان قزلباش به مذهب شیعه روی آورند اما کشور مصر سنی مذهب ماند . در عصر معاصر هم هر دو در یک طیفی حرکت کردند به طوری که مصر محمدعلی پاشا کبیر از اجداد ملک فواد و فاروق را داشت و سالیان بعد همتای او رضا شاه کبیر نیز برای ایران به پا خواست و هر دو برای کشورشان سازندگی کردند و همچنین در سالهای معاصر ملک فواد و همچنین رضا شاه هر دو برای رهایی از چنگ استعمار تلاش ورزیدند و در آن دوران رابطه ایران و مصر به دوران طلایی رساندیده شد به طوری که در سال 1317 شمسی ازدواج سیاسی بین شاهزاده محمدرضا پهلوی و ملکه فوزیه فرزند ملک فواد و خواهر ملک فاروق رخ داد و این ازدواج اگر چه چندان به طول نینجامید اما در نوبه خود یک نوع تقویت گر رابطه بین ایران و دربار مصر بود و حتی پس از جدایی دو زوج سلطنتی به دلایل شخصی از یکدیگر رابطه فی مابین همچنان برقرار بود و با روی کار آمدن ولیعهد محمدرضا پهلوی به تخت پادشاهی ایران و ملک فاروق به تخت پادشاهی مصر باز هم روابط به خوبی سپری میشد تا اینکه کودتای افسران آزاد مصر در سالهای 1952(1331) موجبات یک کودتای نظامی را بر علیه فاروق به انجام رسانید و سرانجام آن چیزی نبود جز تبعید پادشاه به فرانسه و روی کار آمدن ژنرال محمد نجیب بعنوان اولین رئیس جمهوری مصر و از افراد دست یک کودتا که بعدها جمال عبدالناصر ژنرال نجیب را برکنار و خود عنوان دومین رئیس جمهوری مصر را صاحب شد که در آن دوران به دلایلی که ذکر خواهد شد رابطه ایران با مصر به حالت تیرگی درآمد عواملی چون : حمایت عبدالناصر از مصدق در بهبوهه اختلاف بین شاه و مصدق در ایران – عضویت ایران در پیمان بغداد به نخست وزیری علا که عبدالناصر یکی از مخالفین این طرح بود چرا که خود را غیر متعهد به غربی ها میدانست – عبدالناصر با اینکه روحیه ملی گرایانه داشت اما کم کم محتاج به بلوک شرق گردید و این بر خلاف استراتژی دولت ایران بود چرا که ایران شوروی کمونیستی را یکی از دشمنان خود میدانست که با کمک حزب توده یک سازمان مخفیانه بر علیه نظام در ایران ایجاد کرده بودند – در جاهایی ذکر شده است که بعدها عبدالناصر یکی از بزرگان جامعه مستقل عرب و بعنوان یک پان عربیست خلیج فارس ایرانیان را خلیج ع ر ب نامیده بود اگر چه در این مورد فتنه گری های انگلیس دخیل بود و حتی خود محمدرضا شاه هم در مصاحبه خود با سلیم اللوزی به آن اشاره داشته است که تمامی آن موجبات تیرگی روابط دو کشور را فراهم کرد و اگر چه باز هم طیف مبارزاتی هر دو رهبر یکی بود چرا که محمدرضا شاه نیز هرگز تن به خواست فرمانبرداری از غربی ها را نمیداد و همواره در حال مبارزه با کمونیست شوروی بود و همچنین عرق ملی داشت و چندی پیش نفت ایران در دوران او ملی شده بود اما روحیه ضد غربی عبدالناصر به شدتی بود که روابط فی مابین هرگز بهبود پیدا نکرد و حتی در جنگ کانال سووز بین اعراب و اسراییل (1967) و همچنین جنگ شش روزه (1973) که عربها به شدت شکست و مصر هم زخم شدید برداشت حمایت ایران از اسراییل را به خود دعوت کرد و ایران هرگز حاضر نشد همپای اعراب فروش نفت خود را به غربی ها متوقف کند . پس از فوت عبدالناصر بر اثر سکته معاون و جانشین او محمد انورسادات بعنوان سومین رئیس جمهوری مصر این مقام را صاحب شد و او مردی مبارز – مسلمان معتقد نه افراطی و یک واقع گرا بود که هم به صلح جهانی و هم به کشور جنگ زده خود می اندیشید و از این رو توانست کمک های محمدرضا شاه را به خود جذب کند و شاه ایران در بسیاری از موارد همچون اتمام دعوی بین مصر و اسراییل و تشویق سادات به امضای قرارداد کمپ صلح دیوید و به رسمیت شناختن اسراییل کمک شایان توجه ای را کرد و از آن پس کانال سوئز که بعنوان منبع درآمد و کشتیرانی مصری ها شناخته میشد که سابق توسط عبدالناصر ملی اعلام شده بود در اختیار کامل مصری ها در آمد و اسراییل دیگر حق تخطی گری بر آنرا را پیدا نکرد و همچنین حمایت شاه از انورسادات در سالهای بعد در خصوص صحرای مصر که طبق آن شاه ایران با تضمین تامین نفت اسراییل تفافق کرد که اسراییل صحرای مصر را ترک کند و آن نیز در اختیار مصری ها قرار داده شد .
رابطه ایران و مصر در فوق روابط دیپلماتیک قرار داشت به طوری که شاه و سادات همدیگر را رفیق و دوست صمیمی و برادر یکدیگر میدانستند و در بسیاری از رزمایش های نظامی ارتش ایران انور سادات حضور داشت و همچنین ملکه جهان همسر سادات به همراه سادات به ایران می آمدند و همچنین شهبانو فرح و شاه ایران به مصر . سادات همیشه از شاه ایران بعنوان پشتیبان خود و دوست صمیمی یاد میکرد و در یکی از نطق های خود ساعاتی پس از مرگ شاه با گلویی پر از بغض چنین گفت که : او ( منظور محمدرضا شاه ) برای من یک دوست صمیمی بود او همپای من برای مصر بود .
امیر عباس هویدا نخست وزیر ایران به انور سادات مرگ جمال عبدالناصر را تسلیت میگوید
دست دوستی هویدا و سادات بعنوان اولین جرقه رابطه دوستانه با مصر
در روزگاری که مسلمانی خدشه دار و مسلمانان مفت خوران روضه خوان شده اند فردی اسلام دوست به نام سادات یک شگفتی به نظر می آید و در حالی که در سال 1357 و 58 که عمامه به سران ایران را اشغال و به اسم اسلام و پیغمبرو  جانشین الله بیش از 400 نفر را بی گناه به جوخه دار فرستادند و وحشیانه به ترورهایی در خارج از ایران دست زدند که شاه ایران از این گزند در امان نبود فردی انسان بنام سادات تمامیت وجود خود را رو کرد و در روزهای تبعید شاه و آوارگی او که هیچکسی از ترس جانش از فتنه خمینی حق نداشتند از وی حمایت کند انور سادات تنها فردی بود که گفت خمینی یک دیوانه روانی است نه یک مسلمان . و او نه بعنوان یک سیاستمدار بلکه بعنوان یک دوست صمیمی و دیرینه که خود را مدیون آن میدانست شاه خسته و بیمار ایران زمین را به آغوش کشید و با بوسه بر گونه هایش امید دوباره به زندگی به او داد و شاید شاه ایران هم حتی ذره ای اطمینان نمیداد که سادات او را اینچنین مردانه بپذیرد . سادات در آخرین لحظه های شاه ایران که حالا از سوی یکسری انقلابی وابسته به بیگانه از وطن ترد شده بود در آغوش و خاک دوست خود آرام بود و بترین بیمارستان و پزشکان را از جمله داماد پزشک و نظامی خود را بر بالین شاه ایران خواست و با آنکه شاه ایران فردی مذهبی و مرگ را پذیرفته بود اما با این حال با آن بلایای جهانی که از زمین و آسمان بر او فروکش شده بود شاید در همان آرزوی مرگ راحت بود که این آرزو توسط سادات تحقق یافت و شاهنشاه ایران رسما از سادات تقاضا کرد که پس از مرگش در خاک مصر آرامیده شود و همچنین تقاضای یک مراسم کوچک . اما گواه بر آن بود که انور سادات مسلمان راستین و انسان بزرگ نه تنها از برای مرگ دوست صمیمی در شان یک شاهنشاه پارسی مراسم سوگوار برگزار کرد که میلیونها نفر از برای همراهی جسد بی جان شاهنشاه همراه شدند بلکه او از برای فوت شاه عزای عمومی اعلام کرد و جای هزاران تعجب داشت که در مملکتی که از برای مرگ شاهنشاه خود شادی به پا کرده بودند اما کمی آن طرف تر در کنار دریای مدیترانه سرزمینی بود که حاکم بزرگ او از برای شاهنشاه ایران گریست و مردم مصر به عزای عمومی دعوت شدند .
چندی بعد سادات نیز قربانی اسلامگرایان عمامه به سر شد و توسط فردی از شاگردان خمینی که حدس ها از حمایت خمینی از او میرود به نام خالد اسلامبولی و یارانش به مقام والای شهادت نائل گردید و یکسال پس از مرگ شاهنشاه ایران او نیز به سوی دوست صمیمی خود شتافت و هر دو در جوار هم بعنوان دو دوست خفته اند و تاریخ در مورد هر دو نیز به راستین قضاوت خواهد کرد که هر دو برای شکوفایی وطن و صلح جهانی کوشیدند .
سادات قربانی ایدئولوژی های ملی گرایانه و صلح طلبانه خود شد همچنان که شاه ایران چند سال قبل تر از آن قربانی حراست و حفاظت از نفت ایران در برابر شرکت های بزرگ نفتی انگلستان شده بود .
انور سادات هرگز تکرار نخواهد شد و جهان هستی روزی از بین خواهد رفت که تهی از وجود انور سادات ها باشد .
شاهنشاه و آخرین لحظات عمر
پرزیدنت سادات بر بالای تابوت محمدرضا شاه در کنار شهبانو فرح و چهار فرزند شاه

در ادامه اشاره دارم بر اشعار شاعر مبارز مسعود صدر در خصوص سادات و جوانمردی او :
زبام آسمان از این کشاکش / خبر بردند بر شاه مراکش
که شه را حال و روزش آنچنان است / نه جایش در زمین نه آسمان است
چو بشنید این سخن سلطان براشفت / به فریادی رسا بر خادمان گفت
همان یک شب که اینجا ماند بس نیست / بگوییدش که اندر خانه کس نیست
 
در این بلوا در این دار مکافات / پیامی میرسد از سوی سادات
ندارم ترسی از تهدید کارتر / ندارم وحشتی از مکر تاچر
بیا ای دوست ، خاک من سرایت / قدم بگذار ، چشمم زیر پایت
رفاقت گر چنین کردیم کردیم / به روز غم اگر کردیم مردیم
 
تا پیام از جانب انور گرفت / باز مرغ خسته بالش پر گرفت
باز شاهین مست در پرواز شد / باز هم غرق غرور و ناز شد
عاقبت با صد سلام و صد درود / آمدند اندر خاک آن کشور فرود
 
میهمان بیمار و بد احوال بود / سخت از این ماجرا بد حال بود
گاه تنها بود و گه بالا سرش / دست انور بود و گاهی همسرش
زان خدایان آریا مهر وجود / استخوانی بیشتر بر تن نبود
می فکند از خشم گه آن پادشاه / خسته بر آیینه عبرت نگاه
سخت میغرید کین تصویر چیست / این عقاب ناتوان پیر کیست
شعله را میدید بر بال و پرش / اشک را در دیده ی ناباورش
وارث شاهان و تاریخ کهن / این چنین میگفت گه با خود سخن
پادشاها دارم از ایران خبر / پیش مرگانت که میدادند سر
زنده باد و زنده باد و زنده باد / شاه ایران تا ابد پاینده باد
بودشان فریاد هر شام و پگاه / زنده باد و نعره ی جاوید شاه
در خیابان ها چه بلوا کرده اند / چوبه ی دارت محیا کرده اند
گر رسد بر خاک میهن پای ما / کس نبیدند سر به تن فردای ما
 
خیر مقدم ها و آن تکریم کو / پیش پای ما سر تعظیم کو
مرگ با تعظیم بر آن سو شد / شاه ایران را خوشامد گو شد

سادات آسوده بخواب که فرزندانت در خاک ایران بیدارند

با تشکر فراوان
سامان

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

اگر آخوندی در ایران روزه باشد من گردنمو با گیوتین میزنم

در سالهای بعد از انقلاب که آخوندها به مفت خوری عادت کرده و از خرابه های فیضیه قم به مدارج بالا رسیده اند و شکم گنده کردند دور از ذهن است که خود واجبات دین که برایشان سود ندارد را اجرا کنند . آنها نماز میخوانند چرا که میبایست خودنمایی کنند و از برای نماز جماعت حقوق دریافت میکنند . قرآن میخوانند چون باز هم میبایست خودنمایی کنند تا این ملت همیشه در هراس از دین مبادا از خرافه های دینی رهایی پیدا کند . اما دور از انتظار است که امروزه ملایانی که یک ملت را زیر پاهای خود میدانند و به زندگی عیونی رسیده اند به خود گرسنگی بدهند که مثلا در جهان دیگر در دیدگاه خدا مسلمان معتقد باشند چرا که حتی خود میدانند حساب و کتابی در جهان دیگری وجود ندارد چون اگر واقعا به این اصل اعتقاد داشند هیچ گاه دزدی نمیکردند – هیچگاه خون بی گناه را نمیریختند – هیچگاه مردم آزاری نمیکردند و تمامی این خرافه های دینی که همگی ما با آن بزرگ شده ایم را تنها برای ما مردم عامی گفته اند تا خود از بی خردی مردم سود برند .
و همچنین میدانیم که آخوند جماعت بالخص بعد از انقلاب کمتر از 70 80 سال عمر نمیکند و این دلایلی دارد چون :
1 : آخوندها غذای خود را سر موقع و سر وقت و به آرامی میخورند .
2 : آنها به جای کفش از نعلین استفاده میکنند و همین امر سبب میشود تا نیازی نباشد برای بستن بند کفش خود دلا و خم شوند و کمر خود را آسیب برسانند .
3 : آنها سر وقت میخوابند و هیچ استرسی از برای فردای خود ندارند و با آرامش میخوابند .
4 : هیچ نگرانی از بابت حقوق ماهیانه خود ندارند و کار چندان سنگینی ندارند چرا که آخوندهای رده بالا حکومتی که خود دزد هستند و آخوندهای کوچک نیز با شرکت در سخنرانی های مساجد و خواندن نماز جماعت به راحتی حقوق ماهیانه دریافت میکنند و برخی هم با تدریس در حوزه .
5 : گر چه مردم حتی در خیابان از دیدن چهره یک آخوند نفرت دارند اما کماکان آنها در نظام اعتبار دارند و به راحتی کارهای خود را در جامعه و مراکز دولتی انجام میدهند و از نگرانی های روزمره بدور هستند .
6 : نگرانی برای کار و بار و خدمت سربازی پسران خود ندارند و همین امر از بروز استرس های روزمره که بیش از نیمی از ایرانیان با آن مواجه هستند خودداری میکند .
و ... .
و همین عوامل در زندگی آنها سبب شده که عمر درازی داشته باشند و جان سخت . بنابراین دور از انتظار است که یک آخوند به خود گرسنگی دهد و روزه بگیرد و من حاضر هستم اگر اینچنین است گردن خود را گیوتین بزنم چرا که به این امر واقف هستم .

۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

محمدرضا شاه : جمال عبدالناصر می گفت خلیج فارس اما روزنامه تایمز نوشت خلیج عربی ( مصاحبه با سلیم اللوزی )



سلیم اللوزی : اعلیحضرتا مشکل بر سر نام خلیج فارس و عربی را چه کسی بوجود آورد ؟
شاهنشاه : انگلیسی ها . من بیست سال قبل برای اولین بار نام خلیج فارس را بنام خلیج عربی در روزنامه تایمز خواندم و فورا بازی را فهمیدم . دو سه سال بعد به گوش خود شنیدم که پرزیدنت عبدالناصر در یکی از سخنرانی هایش می گفت : از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس . وی نام خلیج فارس را بر زبان آورد زیرا این همان اسمی بود که در مدرسه یاد گرفته بود .

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

چرا آبادانی‌ها به لاف زنی‌ معروفند ؟!

شهر آبادان در زمان پادشاهان پهلوی به ویژه محمد رضا شاه به یکی‌ از شهرهای مدرن خاورمیانه تبدیل شده بود و یكسری امکانات داشت كه در هيچ جاي ايران و حتي خاورميانه وجود نداشت. از اين روي مردم آبادان وقتی براي بقیه مردم در شهرهاي ديگر ایران امكانات شهرشان را بازگو و تعریف می‌کردند، آنها باور نمی‌کردند و فکر می‌کردند دارند دروغ می‌گويندو لاف مي‌زنند!
در آن زمان فرودگاه بین مللی آبادان به اکثر نقاط جهان پرواز داشت و حتا شهروندان در هر ساعتی‌ می‌توانستند هواپیما خصوصی به هر نقطه از کشور اجاره‌ کنند

سینما تاج بزرگترین سینمای ایران و سومین در خاورمیانه بود که هماهنگ با سینماهای پاریس فیلم روز دنیا را اکران میکرد و در طول هفته به صورت برنامه ریزی شده فیلمهایی به چند زبان زنده دنیا اکران میشد

آبادان شهری بود طرح خودروهای مسافربر به صورت رایگان جهت رفاه مردمش در برخی‌ نقاط را داشت

۱.
اولین تراموا در ایران
۲. اولین خطوط اتوبوس رانی درون شهری
۳. اولین ایستگاه تلویزیون و رادیو پس از تهران
۴. اولين شبکه فاضلاب
۵. اولین پیتزافروشی در خاورمیانه (پیتزا مونتکارلو ایتالیایی)
۶. اولین تیم رسمی فوتبال باشگاهي
۷. اولین فرودگاه بین‌المللی
۸. اولین پیست موتور سواری ، ماشین سواری ، اسکواش ، گلف و سالن بیلیارد در ایران
۹. اولین شهری که خیابانهایش آسفالت شد
۱۰. اولین اداره‌ی راهنمایی ورانندگی
۱۱. اولین سینمای روباز و دومین سینمای سرپوشیده

12 بهترین آب شرب خاورمیانه

و از همه مهمتر اولين پالايشگاه نفت خاورميانه

حالا در مي يابيد كه لاف و دروغي در كار نبوده و هموطنان ما در واقع توهم لافزني نسبت به آباداني هاي خونگرم، مهربان و ميهمان نواز داشته و البته هنوز هم دارند!